عشق مرا در نگاهت تیره و تار مكن ، ای مهربان
نور چشمانت را برایم خاموش مكن، ای مهربان
من سوخته ام از این شرار عشق، تو مرا دریاب
خرقه پوش از این باران عشق شدم ،تو مرا دریاب
قفل سنگین قلبت را برایم باز كن، ای نازنین
شعر سپید عشقت را برایم آغاز كن، ای نازنین
می خواهم تو را، در این لحظه های سخت با من باش
می گذارم نام تو را، در این سینه ی سبز با من باش
تو آن ستاره ی درخشان در سینه ی عاشق منی ، میدانی
تو آن زورق غریب اندیشه ی ذهن عاشق منی، میدانی
می گریزم از افسون دبده ی پر مهرت، ای جانان من
می شتابم به سوی ان قلب خفته ومهربانت، ای جانان من....
مردم طعنه ها زدند و گفتند از این عشق پر شرار من
زآن آتشی فكندند در این قلب بی قرار و بی ریای من
بهر فریب آنان نام تو را هرگز بر زبان نیاوردم دگر
می ترسم از این فریب جانسوز كه من تو را نیابم دگر
می روم تا ساحل آرام عشق یابم تو را، شیرین جان
می سرایم لحظه های عاشقی خوانم تو را،شیرین جان
میروم بی شك در این راه تو را می بویم ای دلدار من
غم هجران تو را همراه خود می سازم ای دلدار من